اما با غم نجیب روی ناودون نمیاد
دوسه بار واست نوشتم مث آینه میمونی
تو یه بار جواب ندادی چرا شمعدون نمیاد
عمریه اسیرتم اسیر اون چشمای ناز
یه ملاقاتی واسم یه بار به زندون نمیاد
نمیگه کسی واسه مرمتش فکری کنیم
هیچ کسی سراغ این کلبه ی ویرون نمیاد
زندگی بازی شطرنجه و من منتظرم
طرف مقابل ولی به میدون نمیاد
گاهی وقتا انقدر اب و هوام ابری میشه
که قد اشکای من از رود کارون نمیاد
گاهی وقتا به خودم میگم شاید میخواد ذوق بکنم
اما معلومه نخواد بیاد که پنهون نمیاد
اونی که برای دیدنش ستاره میشمری
اهل نازه،پس با یه خواهش آسون نمیاد
توی نامه آخری کلی دلیل اورده بود
مثلا چون تشنه ان یاسای گلدون نمیاد
لااقل کاش راستشو برای من نوشته بود
کاش واسم نوشته بخاطر اون نمیاد
نظرات شما عزیزان:
|